سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج پایگاه عاشقان اباعبد الله:خ ـ شریعتی ـ باغ صبا ـ بن بست نوریانیاد یاران سفر کرده به خیر . . . معراجیان از شط خون معراج کردند با داغ خود صبر مرا تاراج کردند یاران من رفتند و من در خواب ماندم در خواب سنگین با دلی بی تاب ماندم یاران من در کار خود هشیار بودند هرچند مست از باده ی ایثار بودند یاران من جان بر سر باور نهادند بر خط ایمان دست و پا و سر نهادند یاران من رفتند و من مهجور ماندم من با جهانی آرزو در گور ماندمشهید همت : با خدای خود پیمان بستم تا آخرین قطرة خونم، در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلای کلمه‌الله و بسط فرهنگ اسلامی تلاش نمایم، به همین سبب سلاح به شانه گرفتم و رو به جبهه‌های خونین نمودم.


:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 74196

:: بازدیدهای امروز :7

::  RSS 

vموضوعات وبلاگ

vدرباره من

حسین - (عطش)تو رانیز کربلایی ست که تشنه خون توست

مدیر وبلاگ : حسین[14]
نویسندگان وبلاگ :
دوست ناباب
دوست ناباب (@)[0]

یکی از همسنگران
یکی از همسنگران (@)[10]


vلوگوی وبلاگ

حسین - (عطش)تو رانیز کربلایی ست که تشنه خون توست

vاشتراک در خبرنامه

 

vوبلاگ دوستان

vمطالب قبلی

سوابق عطش

:: کل بازدیدها: 74196

:: بازدیدهای امروز :7

::  RSS 

جرعه دوم

پنج شنبه 85/4/15 :: ساعت 2:40 صبح

    این دو حکایت با صفا رو از من یادگار داشته باشید

۱   نقل است که بزرگی روزی جامه واژگونه پوشیده بود . با او گفتند : خواست که راست کند پشیمان شدو،نکردگفت :این پیراهن از بهر خدای پوشیده بودم . نخواهم که از برای خلق بگردانم . همچنان بگذشت(دوستای عزیزم قدر کارهایی رو که با نیت انجام میدید رو میدونید؟)

۲ ... نقل است ک پیوسته مروتی و همتی در طبع او بود .چنانکه اگر در قافله زنی بود کالای وی نبردی ,و کسی که سرمایه او اندک بودی مال او نستدی ,و باهرکسی به مقدار سرمایه چیزی بگذاشتی ,و همه میل به صلاح داشتی ,و ابتدا بر زنی عاشق بود.هرچه از راه زدن به دست آوردی بر او آوردی و گاه و بیگاه بر دیوارها می شدی در هوس عشق آن زن می گریست .یک شب کاروانی می گذشت .درمیان کاروان یکی قرآن می خواند .این آیت به گوش فضیل رسید :

لم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله آیا وقت نیامد که این دل ,خفته شما بیدار گردد .

تیری بود که بر جان او آمد .چنان آیت به مبارزت فضل بیرون آمد و گفت :ای فضیل !تاکی تو راهزنی ؟گاه آن آمد که مانیز راه تو بزنیم .

فضیل از دیوار فرو افتاد و گفت :گاه گاه آمد از وقت نیز برگشت .(داستان توبه کردن فضیل انشاالله خدا نصیب کنه باهم یه توبه نصوح)



   این درد و دل رو حتما گوش کنید ببینید حرف دل شما هم هست با نه

گر تو برانی از درت باز نگردم از برت

چون ز در عنایتت یافته ام هدایتی 

بر کنیزکی عاشق شده بود ، چنانکه قرار نداشت ، او را گفتند : در شارستان نشابور جهودی جادوگر است ، تدبیر کار تو او کند . ابوحفص پیش او رفت و حال بگفت . او  گفت : تو را چهل روز نماز نباید گر تو برانی مرا باز نگردم از درت کرد و هیچ طاعت و عمل نیکو نباید کرد و نام خدای بر زبان نشاید راند و نیت نیکو نباید کرد ، تا من حیلت کنم و تو را به سحر به مقصود رسانم .

بوحفص چهل روز چنان کرد . بعد از آن جهود آن طلسم بکرد و مراد حاصل نشد. جهود گفت : بی شک از تو خیری در وجود آمده است و اگر نه مرا یقین است که این مقصود حاصل شدی .

 ابوحفص گفت : من هیچ چیزی نکردم الا در راه که می آمدم سنگی از راه به پای باز کناره افگندم تا کسی بر او نیفتد .

جهود  گفت : میازار خداوندی را که تو چهل روز فرمان او ضایع کنی و او از کرم این مقدار رنج تو ضایع نکرد .

آتشی از این سخن در دل ابوحفص پدید آمد و چندان قوت کرد که بو حفص به دست جهود توبه کرد

   

یکی از دوستامون همین روزا کنکور داره دعا کنید اگه خیره قبول بشه



یا خیر الفاتحین    کنکوری ها اینو داشته باشن   

قفل هر باب گشایی به مراد گردی از فیض قرائت استاد
این اسم مادر موسی است که هر قفل بسته به خواندن آن گشوده می گردد. قفل ، هر مشکل است.یکی از اساتیدم برایم نقل کرده است که جناب آقا سید احمد کربلایی ، وقتی کلید حجره اش را گم کرده بود، و درب حجره مقفل بود ، مرحوم سید گفت: مگر جده ام فاطمه زهرا ( علیها سلام ) از مادر موسی کمتر است، نام او را به زبان آورد و گفت: یا فاطمه ، و قفل را کشید و باز شد.

این فاطمیه هم تمام شد ورفت تا سال دیگه  زنده باشیم یا نه ای کاش تا سال دیگه فاطمی بمونیم  التماس دعا

عکس یادگاری آخرین شب هیات 


¤نویسنده: حسین

همسنگرهای با صفا()

اولین جرعه یا علی

چهارشنبه 85/4/14 :: ساعت 3:36 عصر

زیارت واقعی

همچنین وی می گوید:
«
روزی آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهی از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیهم السلام مشرف می شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردی از اهل محل را می بیند که در گرمای روز کوله باری از علف به دوش کشیده و با مشقت بسیار به خانه می رود، مسافرین مشهد مقدس که او را می بینند زبان به شماتت و سرزنش می گشایند که: پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستی، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدس سفر کن. و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ می کنند.
پیرمرد خسته و پاک دل زبان می گشاید و می گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه؟ می گویند: پیرمرد، این چه حرفی است که می زنی مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پیرمرد می گوید: عزیزان، امام که زنده و مرده ندارد، ما را می بیند و سخنان ما را می شنود، زیارت که یک طرفه نمی شود.

آنان می گویند: آیا تو این عُرضه را داری؟ وی می گوید: آری، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس می کند و می گوید:« ألسلام علیک یا امام هشتم » و همه با کمال صراحت می شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب می شود که: علیکم السلام آقای فلانی »
و بدین ترتیب زائرین همگی خجالت کشیده و پشیمان می شوند که چرا سبب دلشکستگی این مرد نورانی شدند. »


¤نویسنده: حسین

همسنگرهای با صفا()

<      1   2   3      

هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و «حر» را نیز شب قدر اینچنین پیش آمد «عمر بن سعد» را نیز من و تو را هم پیش خواهد آمد...................................
صبا ویژن
") coffeeWin.document.write("
") coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write("وبلاگ عطش"); coffeeWin.document.write("


"); coffeeWin.document.write("وبلاگ ما در پارسی بلاگ"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write("هیچ میدانی که تو را نیز کربلائیست که تورا انتظار میکشدوتشنه خون توست؟ "); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write("آدرس همسنگران و همدلان و لینکدونی وبلاگ"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(" هیچ میدونی توی این ماه خدا چشم طمع ما به دعای خیرشماست؟"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); //-->