سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیج پایگاه عاشقان اباعبد الله:خ ـ شریعتی ـ باغ صبا ـ بن بست نوریانیاد یاران سفر کرده به خیر . . . معراجیان از شط خون معراج کردند با داغ خود صبر مرا تاراج کردند یاران من رفتند و من در خواب ماندم در خواب سنگین با دلی بی تاب ماندم یاران من در کار خود هشیار بودند هرچند مست از باده ی ایثار بودند یاران من جان بر سر باور نهادند بر خط ایمان دست و پا و سر نهادند یاران من رفتند و من مهجور ماندم من با جهانی آرزو در گور ماندمشهید همت : با خدای خود پیمان بستم تا آخرین قطرة خونم، در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم. شب و روز بدون وقفه در راه اعتلای کلمه‌الله و بسط فرهنگ اسلامی تلاش نمایم، به همین سبب سلاح به شانه گرفتم و رو به جبهه‌های خونین نمودم.


:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 74231

:: بازدیدهای امروز :2

::  RSS 

vموضوعات وبلاگ

vدرباره من

جرعه سوم اوقات فراقت - (عطش)تو رانیز کربلایی ست که تشنه خون توست

مدیر وبلاگ : حسین[14]
نویسندگان وبلاگ :
دوست ناباب
دوست ناباب (@)[0]

یکی از همسنگران
یکی از همسنگران (@)[10]


vلوگوی وبلاگ

جرعه سوم اوقات فراقت - (عطش)تو رانیز کربلایی ست که تشنه خون توست

vاشتراک در خبرنامه

 

vوبلاگ دوستان

vمطالب قبلی

سوابق عطش

:: کل بازدیدها: 74231

:: بازدیدهای امروز :2

::  RSS 

جرعه سوم اوقات فراقت

چهارشنبه 85/4/21 :: ساعت 6:35 عصر

اگه توی پیج و خم بازی های این دنیا مثل من گیر کردی یا توی مشکلات دنیا درمونده شدی این حکایت آرومت میکنه

من امده ام گدای این در گردم مشمول عطا و لطف داور گردمبه گذشته پرمشقت خویش می‏اندیشید ، به یادش می‏افتاد که چه روزهای تلخ‏ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته ، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه‏ زن و کودکان معصومش را فراهم نماید . با خود فکر می‏کرد که چگونه یک‏ جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت ، به‏ روحش نیرو داد و مسیر زندگانیش را عوض کرد ، و او و خانواده‏اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات داد .
او یکی از صحابه رسول اکرم بود . فقر و تنگدستی براو چیره شده بود . در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده ، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود ، ووضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد ، و از آن حضرت استمداد مالی کند. با همین نیت رفت ، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد : " هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‏کنیم ، ولی اگر کسی بی‏نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند ، خداوند او را بی‏نیاز می‏کند " .

 آن روز چیزی نگفت ، و به خانه‏ خویش برگشت . باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه‏اش سایه افکنده‏ بود روبرو شد ، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد ، آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید : " هرکس از ما کمکی‏ بخواهد ما به او کمک می‏کنیم ، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد خداوند او را بی‏نیاز می‏کند " . این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید ، به خانه‏ خویش برگشت . و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان می‏دید ، برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اکرم رفت ، باز هم لبهای رسولاکرم به حرکت آمد ، و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان‏ می‏بخشید - همان جمله را تکرار کرد
این بار که آن جمله را شنید ، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد . حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است . وقتی که خارج‏ شد با قدمهای مطمئنتری راه می‏رفت . با خود فکر می‏کرد که دیگر هرگز به‏ دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت . به خدا تکیه می‏کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می‏کنم ، واز او می‏خواهم که مرا در کاری که پیش می‏گیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد .

با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است ؟ به نظرش رسید عجالة این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد . رفت و تیشه‏ای عاریه کرد و به صحرا رفت ، هیزمی جمع کرد و فروخت . لذت حاصل دسترنج خویش را چشید . روزهای دیگر به اینکار ادامه‏ داد ، تا تدریجاتوانست از همین پول برای خود تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد . باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد .
روزی رسول اکرم به او رسید و تبسم کنان فرمود : " نگفتم ، هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک می‏دهیم ، ولی اگر بی‏نیازی بورزد خداوند او را بی‏نیاز می‏کند

     اگه این اذان زیبا رو نشنوی بعدا حرت میخورید(یادگاری از دوستم بی قرار ظهور) 


اوقات فراقت خود را چه می کنید؟              این رو دوستای محصلم بخونن

اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم هزار بار بمیرم نبینم آندم رااین روزا هر جا میری اگه محصل و کنکوری و دانشجو یا حتی طلبه اونجا باشه صحبت اوقات فراقت و برنامه ریزی برای پرکردنشه .

امشب وقتی لغت فراقت ومعنیش به ذهنم رسید یهو دلم گرفت و پشتم لرزید علتش رو به شما هم میگم .

خدایا ما چی کار داریم میکنیم؟ داریم برا فراقتمون برنامه میریزیم خدایا مگه ما اینقدر فارق ازتو شدیم که داریم براش برنامه هم میریزیم یا اصلا مگه ما وقت اضافه هم داریم ؟واااای مگه من نبودم که میگفتم "اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم هزار بار بمیرم نبینم آندم را"هالا کارم به کجا کشیده ؟.الهی توبه  از اوقاتی که فراقت از تو داشتم یا حتی تو فکرم  فارق از تو بودم , الهی توبه. توبه از زمانی که به غیر تو مشغول بودم   . اصلا خدا جون حالا که اینطور شد خودت اوقاتمو پرکن طوری که وقت برای غیر تو پیدا نکنم حتی به غیر تو  فکر هم نکنم . خدای خوبم گفته باشم من اهل این کارا نیستم منتظر من نمون !خودت اوقاتمو از خودت و هرچی میخواهی پرکن وگرنه اگه به من باشه من هم مثل بقیه به فکر اوقات فراقت میافتم . خیلی مطلب تو ذهنمه اما باشه برا بعد. . .

امادوست من اگه فکرمیکنی زیاده روی کردم اولا انصافا تو برنامه هات این نکته رو لحاظ کرده بودی یا نه ؟دوما من که جسارت نکردم خودمو گفتم .

ولی اگه تو هم مثل من بودی خوش به حالت اگه یه تجدید نظر بکنی

الهی به تو پناه می برم از اوقاتی که با غیر تو بگذشت

 


¤نویسنده: حسین

همسنگرهای با صفا()

هر انسانی را لیله القدری هست که در آن ناگزیر از انتخاب می شود و «حر» را نیز شب قدر اینچنین پیش آمد «عمر بن سعد» را نیز من و تو را هم پیش خواهد آمد...................................
صبا ویژن
") coffeeWin.document.write("
") coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write("وبلاگ عطش"); coffeeWin.document.write("


"); coffeeWin.document.write("وبلاگ ما در پارسی بلاگ"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write("هیچ میدانی که تو را نیز کربلائیست که تورا انتظار میکشدوتشنه خون توست؟ "); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write("آدرس همسنگران و همدلان و لینکدونی وبلاگ"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(" هیچ میدونی توی این ماه خدا چشم طمع ما به دعای خیرشماست؟"); coffeeWin.document.write("

"); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); coffeeWin.document.write(""); //-->